خالقا!
یا رب ؛ تو فکر کردی که من مستم ؟
کجایی تو ؟ چه هستی تو ؟ چه میخواهی تو از قلبم ؟
تو از مستی چه میدانی ؟ تو از قلبم چه میجوئی ؟
تو فرعون را خدا کردی ؛ تو شیرین را ز فرهادش جدا کردی سپردی تیغ بر ظالم ؛
به مظلومان جفا کردی ، به آن شیطان خونخوارت ، تو ظلم را عطا کردی
سپس گفتی : نشو کافر ؛ تو فکر کردی که من مستم؟؟؟؟
خدایا اگر عزیزت را کسی دیگر ب مستی در بغل گیرد
تو آیا همچنان از صبر ایوبت در آن قرآن جاویدت سخن آری میان ؟
بی پرده خواهی گفت ؟
نخواهی گفت...
خداوندا غرورم را قفس داران شکستند و جوانی ام گرفتند هنوزم پای میکوبند و می رقصند...
عجب دنیای بی رحمی عطا کردی ، خدا بی پرده می گویم :
خطا کردی.....
خطایت را نمی بخشم.....
[ دوست خوبم نازیلا ]
نظرات شما عزیزان: